یکم مهرماه،زاد روز استاد شجریان،پیش درآمد شور، آواز، عشق و هنر
بر همه دوستداران و عاشقانش، همایون باد
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
خسرو آواز ایران، شاه بی تاج و ردا
تاجبخش شعر و موسیقی و آوا و نوا
نام زیبایش محمد، بعد از آن لفظ رضا
اهل خاک ضامن آهو، "علی موسی الرضا"
گوهر دوران و دهر، سیمرغ و ققنوس هنر
مرد قرآن و خط و نقاشی و ساز و صدا
چون گشاید هر دو لب را بهر آغاز سماع
آید از حلقش برون بانگ "نوا" و "ربنا"
حافظ آواز ایران داده اند او را لقب
مهر و خورشید فروزان هنر گشته ست نما
گر بود "حافظ" لسان الغیب شعر و شاعری
او بحق باشد سروش باطن احوال ما
"آریا" گر شعر تو بر صفحه دل خوش نشست
بی شک آن را دان ز یمن یوسف خوشنام ما
شعر - آریا ایرانی
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمری جوان دوباره پر برآورد
به روی نقشه وطن صدات چون کند سفر
کویر، سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون ز ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گلِ ظفر برآورد
چو موج آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان ز بیشه سر برآورد
سیاهی از وطن رود سپیده ای جوان دمد
چو آذرخش نغمهات ز شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند ز خویش شستشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد
سفیر شادی وطن صفیر نغمههای تست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
شعر - دکتر شفیعی کدکنی
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
استاد فاضل نظری
بگو که گل نفرستد کسی به خانه من
که عطر یاد تو پر کرده آشیانه من
تو چلچراغ سعادت فروز بخت منی
بجای ماه تو پرتو فشان به خانه من
به شوق روی تو من زنده ام خدا داند
برای زیستن اینک تویی بهانه من
صدام کن ای صداقت پیشه، بی بی گل عتیقه
تمام دلخوشیم اینه که دل با تو رفیقه
صدام کن ای هوای تازه ای عطر رمنده
هوا پر شه پر از پرهای رنگی پرنده
بزن بارون بزن خیسم کن، آبم کن، ترم کن
کمک کن تازه بارون من غریبم پرپرم کن
بزن آتیش به جونم شعله کن خاکسترم کن
بذار سر روی دوشم سایه ت رو تاج سرم کن
صدام کن ای صداقت پیشه، بی بی گل عتیقه
تمام دلخوشیم اینه که دل با تو رفیقه
تو عاشق پیشه ای همیشه ای م بپا کن
منو عاشق ترین آواره عالم
منو عاشق ترین آواره عالم
صدا کن من از مکتب سراغ قبله عشقو گرفتم تو اینجا تا ابد از عشق مردن رو بنا کن
( ترانه ای همیشه شنیدنی و زیبا )
شعر از زنده یاد - بیژن سمندر
وزید عطر گل و با باد آمد
شمیم شهر عشق آباد آمد
گذشت اردیبهشت و غرق شادی
به شوقت باز هم خرداد آمد
رقص گل رز به سبزه زاری تازه ست
لبخند زمین به روزگاری تازه ست
آغاز بهار گرچه فروردین است
خرداد شکفتن اش بهاری تازه ست
اشعار : استاد شهراد میدری
خرداد به معنی تندرستی و در زبان پهلوی خُردات یا هُردات به معنی رسایی و کمال است.
کمال، رسایی، نام ماه سوم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آب، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی.
سومین ماه سال خورشیدی و سومین و آخرین ماه فصل بهار است. این ماه ۳۱ روز دارد و از روز ۶۳ سال شروع شده و در روز ۹۳ سال پایان مییابد.
برج فلکی خردادماه برج جوزا (دوپیکر) است که سومین برج فلکی از دایرةالبروج است. نماد برج خرداد، دو پیکره نامیده میشود.
در گاهشماری رسمی ایران نام این ماه از نام ماه سوم گاهشماری اوستایی نو برگرفته شدهاست.
30 اردیبهشت ( مساوی با ) اردیبعشق ( تولد بهترین بابای دنیا )
کودکی ، دخترکی ، موقع خواب
سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید :
زندگی چیست ؟
پدرش از سر بی صبری گفت :
زندگی یعنی عشق
دخترک با سر پرشوری گفت :
عشق را معنی کن !
پدرش داد جواب :
بوسه ی گرم تو بر گونه ی من
دخترک خنده برآورد ز شوق
گونه های پدرش را بوسید
زان سپس گفت :
پدر … عشق اگر بوسه بود …
بوسه هایم همه تقدیم تو باد
بابا جان
شما قلبی به بزرگی دریا و روحی به وسعت آسمانها داری
امیدوارم همیشه شاداب، خندان و سالم باشی
پدر مهربانم تولدتان مبارک .
عزیزم دوستت دارم
عموی من زنجیرباف بود. او همه زمستان برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما، گره زد و یخ را به یخ دوخت. و هی درختان را به زنجیر کشید و پرنده ها را به بند و آدم ها را اسیر کرد. جهان را غل و زنجیر و بند و طناب او گرفت.
ما گفتیم: ای عموی زنجیرباف! زنجیرهایت را پاره کن که زنجیر، سزاوار دیوان است، نه آدمیان که آزادی، سرود فرشتگان است و رهایی، آرزوی انسان.
او نمی شنید، زیرا گرفتار بندهای خود بود و هیچ زنجیربافی نیست که خود در زنجیر نباشد.
فصلی گذشت و سرانجام او دانست تنها آنکه سرود رهایی دیگران را سرمی دهد، خود نیز طعم رهایی را خواهد چشید. پس زنجیرهای خود را پاره کرد و زنجیرهای دیگران را هم. و آنها را پشت کوه های دور انداخت.
پرنده آزاد شد و درخت آزاد شد و بابا آمد، با صدای بابونه و باران با صدای جویبار و قناری. و با خود شکوفه آورد و لبخند.
***
عموی زنجیرباف، زنجیرهای پوسیده و خودِ کهنه اش را دور انداخت؛ و از جهان نام تازه ای طلب کرد و از آن پس ما او را نوروز صدا کردیم.
***
نام مادرم ، بهار است. و ما دوازده فرزندیم. خواهر بزرگم، فروردین و برادر کوچکم، اسفند است. پدرم، بازگشته است، پیروز و عمویم نوروز، پیش ماست. و مادر به شکرانه این شادمانی، سفره ای می چیند و جشنی می گیرد.
اولین سین سفره ما سیبی سرخ است که مادر آن را از شاخه های دورِ آفرینش چیده است، آن روز که از بهشت بیرون می آمد. ما آن را در سفره می گذاریم تا به یاد بیاوریم که جهان با سیبی سرخ شروع شد؛ همرنگ عشق.
مادر سکه هایی را در ظرف می چیند، سکه هایی از عهد سلیمان را، سکه هایی که به نام خدا ضرب خورده است و می گوید: باشد که به یاد آوریم که تنها خدا پادشاه جهان است و تنها نام اوست که هرگز از سکه نمی افتد و تنها پیام آوران اویند که بر هستی حکومت می کنند و سکه آنان است که از ازل تا ابد، رونق بازار جهان است.
مادر به جای سنبل و به جای سوسن، گیاه سیاووشان را بر سفره می گذارد، که از خون سیاوش روییده است. این سومین سین هفت سین ماست. تا به یادآوریم که باید پاک بود و دلیر و از آتش گذشت. و بدانیم که پاکان و عاشقان را پروای آتش نیست.
مادر می گوید: ما عاشقی می کنیم و پاکی، آنقدر تا سوگ سیاووش را به شور سیاووش بدل کنیم.
و سین چهارممان، سرود سروش است تا از سبزپوشان آسمان یادی کنیم و یاری بخواهیم که جهان اگر سبز است، از سبزی آنان است و هر سبزه که هر جا می روید از ردّّّّّ پای فرشته ای است که پا بر خاک نهاده است.
مادر، تنگ بلور را از آب جیحون پر می کند و ماهی، بی تاب می شود. زیرا که ماهیان بوی جوی مولیان را می شناسند. و ما دعا می کنیم که آن ماهی از جوی مولیان تا دریای بیکران، عشق را یکریز شنا کند.
مادر می گوید: ما همه ماهیانیم بی تاب دریای دوست.
مادر، پری از سیمرغ بر سفره می گذارد تا به یادمان بیاورد که سفری هست و سیمرغی و کوه قافی و ما همه مرغانیم در پی هدهد. باشد که پست و بلند این سفر را تاب بیاوریم که هر پرنده سزاوار سیمرغ است. مبادا که گنجشکی کنیم و زاغی و طاووسی، که سیمرغ ما را می طلبد.
مادرم، شاخه ای سرو بر سفره می نشاند که نشان سربلندی است و می گوید: تعلق بار است، خموده و خمیده تان می کند. و بی تعلقی سرافرازی. و سرو این چنین است، بی تعلق و سرفراز و آزاد. باشد که در خاک جهان سرو آزاد باشیم.
سین هفتم هفت سین مان، سرمه ای است از خاک وطن که مادر آن را توتیای چشمش کرده است. ما نیز آن را بر چشم می کشیم و از توتیای این خاک است که بینا می شویم و چشم مان روشن.
***
مادر آب می آورد و آیینه و قرآن، و سپند را در آتشدان می ریزد و گرداگرد این سرزمین
می چرخاند، سپندی برای دفع چشم زخم آنکه شور و شادی و شکوه این سرزمین را نتواند دید.
متن از خانم دکتر عرفان نظر آهاری
روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشههای مهاجر
زيباست
در نيمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سايه های سرد
در اطلس شميم بهاران
با خاک و ريشه
ميهن سيارشان
از جعبههای کوچک و چوبی
در گوشهی خيابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد:
ای کاش
ای کاش، آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
(در جعبههای خاک)
يک روز میتوانست
همراه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
استاد دکتر شفیعی کدکنی
به مناسبت 14 آذر ماه تولد مهربانترین مادر جان شیرین گفتار
مامان جان شیرین زبانم
تو لطیف ترین گل بوستان هستی
تو شگفتی خلقتی ، تو لبریز عظمتی
تو را دوست دارم و می ستایمت
دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت سلامتی ، برکت ، رحمت ، عزت و خوشی و خوبیهای دنیا را می طلبم
مادر بزرگ نازنینم
فرشته ی روی زمین
عطر یاس
زیبایی ماه چهاردهمین شب ( زاده 14 آذر)
تولدت مبارک
بوسه به دستان نوازشگر تو می زنم و از تو به خاطر تمام مهر و محبت هایت سپاسگزارم مادر عزیز تر از جانم
تولدت مبارک
بودن آدمایی مثل تو، یعنی دنیا هنوز جای قشنگی برای زندگیه
دستاتو می بوسم و برات آرزوی سلامتی دارم مادرعزیزم
تولدت مبارک
مادر جان همیشه دوستتون دارم و به یاد خوبیهای شما هستم
درباره این سایت